دشمنان داخل و خارج همواره سعی داشتهاند که به فرهنگ و آیین مردم مسلمان ایران شبیخون بزنند و ولایتفقیه را که با خون شهیدان مستحکمتر شده بود، مورد حمله و امحا قرار دهند.
شوکی از جنس اسلام که امام خمینی به مسلمانان و نامسلمانان جهان وارد کرد، همان انفجار نور بود و در جنگ تحمیلی به ایثار و عشق و دلدادگی و در نهایت رسیدن به خود نور یعنی خدا مزین شد. تلاش دشمن دوچندان شد که بر این نیروی الهی و آسمانی فائق آید، اما دریغا از جهلشان.
همانطور که میدانیم جنگ نه فقط میدان نبرد علیه دشمنان غاصب بلکه میدان خودسازی، معنویت و رشد بود و چه بسا کسانی که از دل بیخبری و سادگی و حتی بیمعرفتی پا به عرصهی جهاد اصغر نهادند و توانستند در مکتب خمینی کبیر که به وسعت فکه و شلمچه و دوکوهه بود تا به بلندای بازیدراز، دلها را مأمن فرشتگان و انوار الهی کردند تا توانستند ره صدساله را یک شبه پشت خاکریزها در قبرهای نماز شب، در توسلهای پنهانی و آشکار و در نمازهای فردی و جماعت و در شجاعتها و ایثار و برادری طی کنند و به در آستان معبود برسند. حال کسانی با این درجه از کمال و فهم و درایت که از ملک هم برتر بودند و بهترین بندگان خدا لقب گرفتند و واژهی شهید را با رنگ سرخ شهادت زیبندهی محافل و مجالس و جایجای ایران اسلامی کردند، آیا سزاوار است توطئهی دشمن را که رنگ و لعاب دوستی به خود گرفته، اما از کوزهاش تعفن است که بیرون میآید و آبی نمیطراود، را باور کنیم و از بصیرتمان کمک نگیریم و این شبیخون فرهنگی که چندی است در قالب خرافات از سوی آنان پیگیری میشود، را خنثی کنیم.
از همان ابتدای انقلاب و بالأخص از زمان جنگ وقتی دشمنان و منافقان دیدند که با حرفهای ساده و رو نمیتوانند مردم را از فرهنگ غنی شهادت که حماسهی کربلا را در دلشان زنده میکرد و گرایششان را به آزادگی و تعالی بیشتر میکرد، دور کنند، برآن شدند که از راه نیرنگ و نفاق وارد شوند و در لباس میش ظاهر شدند.
در اول کار خواستند احساسات خانوادهی شهدا را برانگیزند و با نشان دادن تصاویر و فیلمهای نحوهی شهادت با پشتزمینهای که از لحاظ روانشناسی روی ان کار شده بود، پدر و مادران را مجاب کنند که فرزندانشان را به جبهه نفرستند؛ چون از اینکه فرهنگ شهادت در ایران همهگیر شده بود، واهمه داشتند که نکند امام حرفش را عملی کند و واقعا راه قدس از کربلا میگذرد را با این جان برکفان ره عشق به حقیقت برساند و بعد انقلاب اسلامی مستضعفان جهان شکل بگیرد و دنیا یکپارچه روحالهی شود.
اما تیرشان به سنگ خورد،ولی نا امید نشدند و بر تلاش مذبوحانهشان اضافه کردند و تا پایان جنگ وقتی که پلاک و استخوانهای شهدا با موج استقبال مردم غیور روبهرو شد، با سیاهنمایی و حتی فیلمبرداری به شیوهای نامناسب، از به آغوش کشیدن جمجمهی مطهر و نورانی شهید والامقام در دامن پاک و عفیف مادرش ابایی نداشتند و فکر میکردند این سبک از سیاهنمایی و فیلمبرداری در دل مردم تأثیر میگذارد، اما بازهم دریغ از جهلشان.
مگر دلهایی که به دعا و توسل و ضریح امام رضا(ع) و معنویت امام خمینی گره خورده بود با این روشهای پست و حیوانی ذرهای متزلزل میشد؟ بنابراین دشمن مستأصل بود که چه کند؟ با وقتهایی که از آنها صرف شد و هزینههای گزافی که برای فروپاشیدن فرهنگ غنی شهادت متحمل شدند، به این نتیجه رسیدند که باید از منافقین کوردل ایرانی که فقط ملیتشان با ما مشترک است استفاده کنند و از راه علایق و اعتقادات مردم عزیزمان وارد شوند تا نقشهی شوم فرهنگیشان پیروز شود.
متأسفانه بعضی از اعضای سادهلوح خانوادههای شهدا گول خوردند و در دام شیاطین افتادند. جامهی حیا و دینداری را بدرند و در هیئت عروسکهای خیمهشببازی در دست منافقان از خدابیخبر درآمدند و در زمین متعفن دشمن بازی کردند.
ازجمله کارهایشان بزرگنمایی و حتی دروغگویی از کرامات و مقامات شهدا بود. داستانهایی که برای شهید اتفاق نیفتاده بود و در عالم واقعیت، در حالت عادی امکانش نبود،البته این جریان را بهصورت حرفهای و از خانوادههایی که با سطح فرهنگی و معیشتی پایین آغاز کردند. مثلا در بین مردم بهواسطهی یکی از اقوام گول خوردهی شهیدی، شایع میکردند که شهید فلانی با جسم خاکی هر شب جمعه ظاهر میشود و با پدر و مادرش به عتبات عالیات میرود! و یا حتی جملهای از یک عالم بزرگوار را به یک شهید نسبت دهند که اصلا صحت نداشت.
درست است که معجزات و کرامات وجود خارجی دارد و همیشه درحال اتفاق افتادن است، اما هرکسی دوست دارد واقعیت را بشنود و اگر روزی به دروغ بودنش پی ببرد، حالت خوبش این است که سرخورده و ناراحت میشود اما حالت بدش بیاعتمادی ولو در ضمیر ناخودآگاهش شکل میگیرد و دیگر نمیتواند با صفای باطن با شهید ارتباط برقرار کند.
برای مثال میتوان به داستان شهیدی اشاره کرد که برخی آگاهانه و ناآگاهانه در دام توطئهای افتادند که دشمن با کمرنگ کردن درجات معنوی و الهی چندصد مزار دورتادورش، میخواهد بقیهی شهدای عزیز را از خاطرهها محو کنند و دل پدر و مادرهایشان را از غربت خاکآلود مزار فرزندشان بسوزانند. مردم معتقد هم به ذهنشان خطور نمیکند که گلاب یا اسانس عطر تیروز به سنگ مزار آن شهید، آغشته شده و تا چند روز بویی که از سنگ قبر به مشام بخورد، ساختگی باشد! حتی کسی به ذهنش خطور هم نمیکند که نهادهای مسئول با شنیدن ادله و اثبات این جریان، نه تنها کاری نکنند، بلکه به این مهمل کمک هم بکنند!
در اینجا گلهی اصلی از خودمان است، ما بسیجیها، همانطور که ادامهدهندهی راه شهدا هستیم و با نائببرحق خمینی کبیر بیعت کردیم وظیفهمان در مقابل خرافات و بستهی فرهنگی ناپاکی که برای ساحت مقدس شهدا تولید میکنند، ایستادگی کنیم و فرمایش آقا، یعنی بصیرت داشته باشیم و این توطئهها را خنثی کنیم.
خرافهها و داستانسازیهای غلطی که از شهدا در قالب شیرینی میخواهند بخورانند و طعم تلخی را به ما بچشانند باید با بصیرت بیدار یک بسیجی دستشان را نه تنها رو کنیم، بلکه جواب دندانشکن و درعین حال فعالیت فرهنگیای که مبتنی بر تفکر ناب بسیج است را به جامعهی اسلامی تزریق کنیم.
حال اگر همهی مردم کشور حضورشان در گلزارهای شهدا و مجالس و محافل انس با شهیدان فقط محصور به سردار، فرمانده یا شهید خاصی نباشد، دیگر دشمن نمیتواند از نام یک شهید سوءاستفاده کنند؛ چون میدانند برای مردم همهی شهدا یکسان هستند، همهشان کرامت دارند، همهشان بوی عطر میدهند و همهشان عند ربهم یرزقوناند.
دیگر مردم مزار همهی شهدا را غرق حضور و اخلاص خود میکنند و هیچ مزار شهیدی خالی نمیماند و مزارشان از اشک تنهایی پدر پیرشان خیس نیست یا از غبار بیکسی، نامشان زیر چند لایه خاک نمیماند و تمام گلزار یکپارچه بوی گلاب و عطر میشود و فضای روحانی آن نقطه انوار شهیدان را به تمام شهر ساطع میکند.
اگر اینطور شد دیگر برخی از نهادهای مسئول جرأت نمیکنند به سندها و ادلههایی که در باب خرافات و ترور فرهنگی شهید ارائه میشود بیمحلی کنند.
دیگر جرأت نمیکنند خواسته یا ناخواسته به محصولات و مجالس و کتابهای
فرهنگیشان منافق و تفکر دشمن را راه دهند و هرچیز دروغی را که پایه و
اساس ندارد را به مردم شهید پرور القا و عرضه کنند و سرمایهی مردم و
بودجهی بیتالمال را به باد فنا بدهند.
کلمات کلیدی: